من و شوگا (^_^)

سلام ب همهههه اومدم با داستانه منو شوگا امیدوارم که خوب باشه. بهم تو چتا بگین ادامه بدم یا نه؟ 💖💖💖💖

وقتی بچه بودی (14سالت بود) مامانت تصمیم میگیره تو (18سالگی) بفرست کره ی جنوبی و (تو اون موقع هنوز ارمی نبودی) من:مامان اخه کشور بهتر از کره نبود؟ مامان:انقد غر نزن حالا جای خوبیه عوضش من:خب من کره رو دوس ندارم مامان:داییت کره زندگی میکنه، خیلی راضیه من:حالا تا 18سالگی کلی مونده اصن شاید دایی بیاد ایران مامان:😢😢😢😢 ....

2سال بعد ::::::::: (اسم خواهرت (د/ت) بود) د/ت:ا/تتتتتت وااااای چقد صدای نامجون خوبههههههههههه من:نامجون کیه؟ 😐 د/ت:از گروه BTSه خیلی گروه معروفیههههه من:حالا کجایی هستن؟ د/ت:کره ای من:😂😂فتم کره ب نامجون میگم خواهرم بت چی گفت😂😂 د/ت:😂😂😂

من اون روز رفتم و تحقیق کردم در باره ی گروه بی تی اس و انقد توش چرخیدممممم ک همون لحظه گفتم (د/ت ب طرفدار ها ی بی تی اس چی میگن؟) د/ت: وااای ا/ت الان دوباره میخوای سوال جوابم کنی ول کن دیگهههههه من:چرا اعصاب نداری سوال کردم فقت😑 د/ت:باشه بابا بهشون میگن ارمی ....

من دیگه بهشون فک نکردم تا یه سال بعد اون موقع 17سالم بود یهو یادم اومد من ک سال دیگه میخوام برم کره میتونم در مورد شون سرچ کنم که وقتی رفتم اونجا ببینمشون رفتم سرچ کردم و سیر تا پیازشو در اوردم...

تقریبا داشتم ارمی میشدم که تصمیم گرفتم کلی وسیله ازشون سفارش بدم دیگه مطمئن بودم ارمی شدم نمیدونستم بایسم کی بود فقت جیمین و شوگا رو دوس داشتم ک بین اونا مطمئن نبودم ...

من کلی وسیله گرفتم ازشون و صبر کردم تا سال بعد هیچ وقت اونقدر ذوق زده نبودم 18سالم شد بایسمم شوگا شد مامان: ا/ت آخر چی شد؟ بفرستمت کره؟ 😢 من :اره مامان ارههههه ....

قرار شد برم کره خیلی ذوق زده بودم تو کل راهه هواپیما لایت استیک (آرمی بمب) دستم بود و اهنگا شونو میخوندم ....

وقتی گفتن پیاده شین قلبم تو دهنم بود (یه ارمی واقعی میفهمه ینی چی💜) رسیدم کره. داییم و تو فرود گاه دیدم ک میگفت (سلام ا/ت) گفتم سلام دایی جون باهم رفتیم خونه دایی شب تا صب خوابم نبرد مرتب داشتم بهشون فک میکردم...

به داییم گفتم: دایی تا سئول چقد راهه؟ گفت خیلی باشه 20دیقه از خوشحالی بال در اوردم داشتم میمردمممممم😭😭😭اشکم در اومد داییم گفت ا/ت خوبی؟ چی شد یهو؟ گفتم دایی میشه برم سئول؟ گفت چرا؟ گفتم میخوام BTSو ببینم گفت اکسوال شدی؟ 😐 گفتم دایی اکسوال واسه اکسو بود گفت من این چیزارو بلد نیستم فقط بگو چی چی شدی؟ گفتم ارمی گفت هاااااا باشه فقط از مامانت اجازه بگیر ک بفرستمت سئول گفتم چشم....

خب بچه ها بقیه ی داستان میره واسه ی پارت بعد امیدوارم تستچی قبولش کنه🙏🙏🙏❤ اگر دوست دارید ادامه بدمش توی نظرات بگید چون داستان اصلی از همون جا شروع میشه💟💟